سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
همسنگران ویژه
آسمانی  

 

شهدا به عنوان راهنما و مشعل دارانی که راه را به ما نشان می دهند در کنار وصیت به نماز و رهبری به حجاب نیز تاکید فراوان داشته اند. در این مطلب فقط چند نمونه از این وصایا را ذکر می کنیم، همان وصایایی که حضرت امام (ره) درباره شان فرمودند: «این وصیت نامه‏ ها انسان را می‏ لرزاند و بیدار می‏ کند.»

حجاب در کلام شهدا - همکلاسی آسمانی



و تو ای خواهرم، چادر سیاهی که تو را احاطه کرده است ازخون سرخ من کوبنده‏ تر است. (شهید عبدالله محمودی)

خواهرم، محجوب باش و باتقوا، که شمایید که دشمن را با چادر سیاهتان و تقوایتان می‏ کشید. حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل‏ حجاب دشمن را می ‏بینی و دشمن تو را نمی ‏بیند. (سردار شهید رحیم آنجفی)

حجاب در کلام شهدا - همکلاسی آسمانی

حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست. (شهید محمد کریم غفرانی)

از تمامی خواهرانم می‏خواهم که حجاب این لباس رزم را حافظ باشند. (شهید سید محمد تقی میرغفوریان )

خواهرم، هم چون زینب باش و در سنگر حجابت‏ به اسلام خدمت کن. (طلبه شهید محمد جواد نوبختی )

خواهرم، حجاب تو مشت محکمی بر دهان منافقین و دشمنان اسلام‏ می‏زند. (شهید بهرام یادگاری)

تو ای خواهرم... حجاب تو کوبنده‏ تر از خون سرخ من است. (شهیدابوالفضل سنگ‏تراشان)

حجاب در کلام شهدا - همکلاسی آسمانی

به پهلوی شکسته فاطمه زهرا(سلام الله علیها) قسمتان می‏دهم که، حجاب را، حجاب‏ را، حجاب را، رعایت کنید. (شهید حمید رستمی)

شما خواهرانم و مادرانم، حجاب شما جامعه را از فساد به سوی‏ معنویت و صفا می‏کشاند. (شهید علی رضائیان)

از خواهران گرامی خواهشمندم که حجاب خود را حفظ کنند، زیرا که‏ حجاب خون‏ بهای شهیدان است. (شهید علی روحی نجفی)

مادرم... من با حجاب و عزت نفس و فداکاری شما رشد پیدا کردم. (شهید غلامرضا عسگری)

خواهرم، زینب‏ گونه حجابت را که کوبنده‏ تر از خون من است‏ حفظ کن. (شهید محمد علی فرزانه)

حجاب در کلام شهدا - همکلاسی آسمانی

خواهران ما در حالی که چادر خود را محکم برگرفته ‏اند و خود را هم چون فاطمه و زینب حفظ می‏ کنند... هدف‏دار در جامعه حاضر شده‏ اند. (رییس جمهور شهید محمد علی رجایی)


[ جمعه 92/9/22 ] [ دوست همکلاسی آسمانی ] [ نظرات [] ]

شهید محمد حسین فهمیده - همکلاسی آسمانیوی فرزند محمد تقی است که در خانواده ای مذهبی د ریکی از روزهای بهاری اردیبهشت 1346 ( مصادف با سوم محرم ) در شهر خون و قیام درخانه ای محقر و کوچک در محله پامنار قم چشم به جهان گشود. دوران کودکی را همراه سایر فرزندان خانواده و درکنار برادرش داوود که وی نیز سه سال بعد از شهادت محمد حسین به فوز شهادت نایل آمد، با صفا وصمیمیت ودر زیر سایه محبت و توجه پدر و مادری مهربان ، سپری کرد . درسال 1352، به مدرسه رفت وکلاس اول تا چهارم ابتدایی را با یک معلم روحانی طی کرد. سال پنجم ابتدایی واول و دوم راهنمایی را به دلیل انتقال خانواده اش به کرج در دو مدرسه دراین شهر گذراند. درهمین دوران بود که به واسطه حوادث انقلاب، روح وی نیز، مانند میلیون ها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی گردید. شخصیت او با داشتن خانواده ای متدین ومذهبی و شرایط خاص شهر مقدس قم و نیز زمینه مساعد روحی به گونه ای شکل گرفت که سرشار از دین و فرهنگ غنی اسلام بود.
از عوامل مهم دیگر در شکل گیری شخصیت او ، نوارها واعلامیه های امام بود که قبل از انقلاب به دست او می رسید.
شهید فهمیده ، نوجوانی خوش برخورد، شجاع ، فعال ، کوشا بود که به مطالعه علاقه زیادی داشت و با وجود این که به سن تکلیف نرسیده بود، نماز می خواند و احترام خاصی برای والدینش قایل بود و هرگز به آن ها بی احترامی نمی کرد. شیفته و عاشق امام قدس سره بود و با تمام وجود سعی در اجرای فرامین امام قدس سره داشت . او می گفت : امام هر چه اراده کند، همان را انجام خواهم داد و من تسلیم او هستم .
هنگام ورود اما م قدس سره به ایران به دلیل مصدوم بودن ، موفق به زیارت امام قدس سره نگردید، اما پس از بهبودی دراولین فرصت به شهر مقدس قم رفته و موفق به دیدار شد. شهید فهمیده ، یکی از هزاران دانش آموز بسیجی کشور است که با نثار خون خود برطراوت و سرخی خون شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی افزود. وی دوران کودکی و نوجوانی خود را در حالی سپری کرد که هر روز آن همراه حادثه ای بود که در شکل گیری شخصیت او موثر واقع می شد. او با سرمایه عظمیی از فهم و درک انقلابی واسلامی به دنبال طوفان حوادث انقلاب، واردجنگ شد و با وجود سن کم ، خود را به خونین شهر قهرمان رسانید و با اقدامی آگاهانه و شجاعانه ، نام خود را در دفتر شهیدان زنده تاریخ ثبت کرد.این دانش آموز رزمنده بسیجی، با ایمان و بینش عمیق واستوارخود در جنگ با دشمن پیش قدم و با نیل به شهادت ، درس شجاعت ، فداکاری و مقاومت را به همه بسیجیان و امت حزب الله آموخت، امام بزرگوارمان از این نوجوان 13 ساله به عنوان رهبر یا د فرموده و بدین گونه نام و یاد او، منشا حماسه های بزرگ شد و تحول عظیمی در شیوه های دفاع مقدس و نبرد رزمندگان اسلام ایجاد کرد و راه پیروزی وسرافرازی را یکی پس از دیگری، هموار ساخت . امروز شهید فهمیده به حق الگوی شایسته ای برای دانش آموزان بسیجی و جوانان و نوجوانان کشور می باشد و یاد آوری این حماسه می تواند یادآور دوران دفاع مقدس و ارزش های والای آن زمان باشد.

عزیمت به سوی جهاد

فهمیده دوازده ساله بود که حوادث کردستان اتفاق افتاد.او که عشق انقلاب وامام قدس سره را در سر داشت ، خود را به کردستان رساند، ولی به دلیل کمی سن، برادران کمیته او را باز می گردانند و درصدد برمی آیند که در حضور مادرش از او تعهد بگیرند که دیگراز شهرستان کرج خارج نشود. ولی او رضایت نمی دهد و خطاب به آنان می گوید که خودتان را زحمت ندهید. اگر امام بگوید، به هر کجا که باشد، آماده رفتن هستم . من باید به مملکت خدمت کنم و اضافه می کند: من نمی نویسم و اگربنویسم حرفی دروغ زده ام . حتی با تهدید به زندان حاضر نمی شود تعهد بدهد و بالاخره تنها از مادرش امضا می گیرند.
درهمان روزهای نخست جنگ تحمیلی ، محمد حسین تصمیم می گیرد که به جبهه برود وبا متجاوزان بعثی بجنگد . زمزمه رفتن را در خانواده و بین دوستانش می افکند. دریکی از بیمارستان های کرج خود را به یکی از دوستانش که بستری بود، می رساند و با او خداحافظی می کند و از جبهه و جنگ برای او می گوید و تکلیف الهی خود را گوشزد می کند.یک روزکه به بهانه خرید نان از منزل خارج شده بود ، مبلغ 50 تومان را به دوستش می دهد واز او می خواهد که نان را بخرد و به منزل آن ها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او می گوید و از وی می خواهد که تا سه روز به خانواده اش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند وسپس آن ها را مطلع کند . دوست ا و یکی ، دو روز بعد خبر را چنین می دهد که :

من رفتم جبهه نگران من نباشید.
در تهران یکی از پاسداران کمیته متوجه تصمیم او می شده و با وی صحبت و سعی می کند او را از تصمیم خویش منصرف نماید، اما موفق نمی شود . شهید فهمیده که درعزم خود راسخ بود، خود را به شهرهای جنوب کشور می رساند و هرچه تلاش می کند که همراه گروه یا دسته ای که عازم خطوط مقدم جبهه هستند، برود ، موفق نمی شود. تا با گروهی از دانشجویان انقلابی دانشکده افسری برخورد کرده و به نزد فرمانده آنان می رود واز او می خواهد که وی را با خود ببرند. فرمانده امتناع می کند، اما شهید فهمیده ، آن قدر اصرار می کند تا فرمانده را متقاعد می کند که برای یک هفته اورا همراه خود به خرمشهر ببرد. دراین مدت کوتاه هر کاری که پیش می آید حسین پیشقدم شده و استعداد و قابلیت خود را درهمه کارها نشان می دهد. درهمین مدت کوتاه حضور درخرمشهر با دوستی که درآن جا پیدا کرده بود، یعنی محمد رضا شمس ، هر دو مجروح می شوند وآن دو را به بیمارستان منتقل می کنند و علی رغم مخالفت فرمانده آن گروه و با حالت مجروحیت، دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر بر می گردد. درحین برخورد با فرمانده و پس از ممانعت وی از حضور درخط مقدم، چشمان حسین پراز اشک شده و با ناراحتی به فرمانده می گوید:
من به شما ثابت می کنم که می توانم به خط بروم ولیاقت آن را دارم.
او برای اثبات لیاقت خود یک با ر به تنها یی به میان عراقی ها رفته ولباس و اسلحه ای از عراقی ها به دست می آورد و در هیئت یک عراقی به نیروهای خودی نزدیک می شود، به طوری که رزمندگان مشاهده می کنند که یک عراقی کوچک به طرف آنان می آید! می خواهند به او شلیک کنند، که یکی از آنان می گوید، صبرکنید با پای خودش بیاید تا اسیرش کنیم . هنگامی که نزدیک می شود، می بینند حسین است که خواسته ثابت کند که می تواند با دست خالی هم با عراقی ها بجنگد و شهامت ولیاقت حضور در خط مقدم را دارد.
مسوول گروه که به توانمندی و توانایی واراده پولادین حسین برای رزم د رجبهه اعتماد واطمینان پیدا می کند، به او اجازه ماندن د رجبهه را می دهد.
ادامه مطلب...

[ شنبه 92/9/16 ] [ دوست همکلاسی آسمانی ] [ نظرات [] ]


.: Website Themes By آسمانی :.

درباره وب سایت
6xoqlizw7iimz6gzzbv8.jpg

آرشیو مطالب
امکانات وب سایت



بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 34
کل بازدیدها: 133946