| ||
شهدا به عنوان راهنما و مشعل دارانی که راه را به ما نشان می دهند در کنار وصیت به نماز و رهبری به حجاب نیز تاکید فراوان داشته اند. در این مطلب فقط چند نمونه از این وصایا را ذکر می کنیم، همان وصایایی که حضرت امام (ره) درباره شان فرمودند: «این وصیت نامه ها انسان را می لرزاند و بیدار می کند.»
حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست. (شهید محمد کریم غفرانی) به پهلوی شکسته فاطمه زهرا(سلام الله علیها) قسمتان میدهم که، حجاب را، حجاب را، حجاب را، رعایت کنید. (شهید حمید رستمی) خواهران ما در حالی که چادر خود را محکم برگرفته اند و خود را هم چون فاطمه و زینب حفظ می کنند... هدفدار در جامعه حاضر شده اند. (رییس جمهور شهید محمد علی رجایی) [ جمعه 92/9/22 ] [ دوست همکلاسی آسمانی ]
[ نظرات [] ]
وی فرزند محمد تقی است که در خانواده ای مذهبی د ریکی از روزهای بهاری اردیبهشت 1346 ( مصادف با سوم محرم ) در شهر خون و قیام درخانه ای محقر و کوچک در محله پامنار قم چشم به جهان گشود. دوران کودکی را همراه سایر فرزندان خانواده و درکنار برادرش داوود که وی نیز سه سال بعد از شهادت محمد حسین به فوز شهادت نایل آمد، با صفا وصمیمیت ودر زیر سایه محبت و توجه پدر و مادری مهربان ، سپری کرد . درسال 1352، به مدرسه رفت وکلاس اول تا چهارم ابتدایی را با یک معلم روحانی طی کرد. سال پنجم ابتدایی واول و دوم راهنمایی را به دلیل انتقال خانواده اش به کرج در دو مدرسه دراین شهر گذراند. درهمین دوران بود که به واسطه حوادث انقلاب، روح وی نیز، مانند میلیون ها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی گردید. شخصیت او با داشتن خانواده ای متدین ومذهبی و شرایط خاص شهر مقدس قم و نیز زمینه مساعد روحی به گونه ای شکل گرفت که سرشار از دین و فرهنگ غنی اسلام بود. من رفتم جبهه نگران من نباشید. [ شنبه 92/9/16 ] [ دوست همکلاسی آسمانی ]
[ نظرات [] ]
حتما میگید این عکس خیلی آشناست . شاید برای بعضی ها حتی آشنا تر از عکس های شهید فهمیده باشه . وقتی صحبت از شهدای دانش آموز میشه . بی شک همه اول یاد شهید 13 ساله کشور عزیزمون حسین فهمیده می افتیم . خیلی جالبه بدونید این عکس هم عکس یکی از شهدای 13 ساله کرجیه. این عکس نوجوان 13 ساله ی کرجی شهید علیرضا محمودی پارساست که چند روز قبل از شهادتش گرفته شده که معصومیتی خاص رو تداعی می کنه. وقتی تو زندگی این نوجوان سیر می کنیم می بینیم که چطور جبهه به فرموده حضرت روح الله(ره) دانشگاه بوده و چطور مس وجودها رو طلا می کرده. عشق واقعی به شهادت رو میشه تو گوشه گوشه ی زندگی به ظاهر کوتاه علیرضا و دست نوشته ها و آثار بجا مونده ازش لمس کرد، چیزی که شاید برای خیلی از مسن های این زمان گفتنش هم سخت باشه، ملکه ی ذهن و رفتاری شهید علیرضا محمودیه.... این شهید یه توبه نامه ی خیلی معروفی داره که چند فراز از اون رو در زیر می خوانید: [ یکشنبه 91/7/23 ] [ دوست همکلاسی آسمانی ]
[ نظرات [] ]
بسم الله الرحمن الرحیم سیری درزندگی نامه شهیدابوالفضل متقی:شهید ابوالفضل متقی دراول فروردین ماه سال 1/1/1344در محله اشتهارد در یک خانواده نسبتاَ مذهبی دیده به جهان گشود. وی پس از سپری کردن دوران خردسالی و گذراندن دوره ابتدائی که موفقیتی پشت سر نهان بود پای به عرصه راهنمائی گذاشت دوران راهنمائی را در مدرسه 12فروردین واقع در دولت آباد کرج سپری نمود، در دوران تحصیل بعنوان یک شاگرد نمونه و معتقد به اصول مذهبی مطابق سن خود بود در مدرسه مورد توجه معلمان خود قرار گرفت. وی دوران دبیرستان خود را در مدرسه فارابی ادامه داد و در رشته بهداشت مشغول تحصیل شد ولی دوران تحصیل او در دبیرستان زیاد طولنکشید زیرا وی با توجه به خصوصیات اخلاقی که داشت راه خود را انتخاب کرده و دیگر کمتر کسی او را در کلاسها حاضر میدید و بیشتر در بسیج ناحیه در زمینه فعالیتهای مختلف میپرداخت. خصوصیات اخلاقی شهید قابل توجه بود او بسیار متین و با وقار و زبانزد تمام دوستان و آشنایان بود با پدر و مادر و اطرافیان خود بسیار فروتن و مهربان بود و کمترکسی بود که او را نشناسد. ابوالفضل بیشتر وقت خود را در میان مردمی که مخلص خدا و ادامه دهنده راه ائمه بودند در فعالیتهایی که در مسجد پایگاههای بسیج صورت میگرفت سپری میکرد قبل از پیروزی انقلاب اسلامی او با هرج و مرج و فساد و بی بند و باری دوران شاهنشاهی بطور مخفیانه مبارزه میکرد ولی پس از پیروزی حق علیه باطل وی با دوستان فعالیتهای خود را علناَ ادامه میدادند. «شهیدابوالفضلمتقی معتقد بود که ما راه را خود انتخاب کردهایم و هیچکس نمی تواند ما را مجبور کند که از این راه دست برداریم، او معتقد بود که جنگ میان ایران و عراق یک موهبت الهی است که خداوندبا این معجزه افراد مخلص را مورد آزمایش الهی قرار میدهد تا مشخص شود که چقدر نسبت به اسلام و عقاید دینیپایبند میباشند.» شهید وقتی خبر اعزام خود را به جبهههای جنگ شنید بسیار به درگاه پروردگار خود شکرگذار شد و پس از خداحافظی از دوستان و عزیزان خود با شادی فراوان خود را آماده این امتحان الهی قرارداد. وی اعزامهای مختلفی داشت که اولین بار در تاریخ 9/10/63 درتیپ 20 مستقل رمضان به جبهههای جنگ اعزام گردید. اعزام بعدی وی درتاریخ 17/4/64 درگردان علی اصغر(ع) گروهان عاشورا تیپ سیدالشهداء و در تاریخ 27/11/64 تیپ سیدالشهداء گردان حمزه گروهان نصر و در تاریخ 3/7/65 لشگر سیدالشهداء در گروهان حمزه شرکت داشتند. (اندیمشک) شهید در مرخصیهائی که داشت و بدیدن دوستان خود می رفت وضعیت خود را در جبهههابسیار خوب توصیف مینموده و خاطرات خود را برای دیگران بازگو میکرد و آنها را مشتاق به این فعالیتهایی نمود.ولی متأسفانه در یکی از عملیات دچار سانحه شیمیایی گردید و به بیمارستان منتقل گردید و در بیمارستان چند روزی بستری شد ولی روحیه بالای وی و تقوای او باعث شد که خانواده خود را تسلی خاطری بخشد که آنها زیاد از این حادثه ناراحتی بخود راه ندهند و شکرگزار درگاه الهی باشند. پس از مرخصی از بیمارستان به خانه آمد ولی درخانه برای جبهههای جنگ دلتنگی میکرد و پس از کمی بهبودی به جبهه برگشت.مسافرتهایی با دوستان خود داشت که بیشتر به زیارتگاهها و اماکن متبرکه که مانند مشهد مقدس ،قم و جمکران و... میرفتند. و در این سیر و سفرها او مخلص تر و فروتنتر میگردید و بیشتر قدر نعمت های الهی را میدانست ولی در آخرین دیداری که با خانواده خود داشت خداحافظی او بگونهای دیگر بود و بوی فراق را میداد گوئی وی میدانست که این آخرین دیدار آنها است و پس از رفتن برگشتی نخواهد بود که به جبهه برمیگردد. وی درعملیات کربلای 5 در شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد و شربت گوارای شهادت را نوشید وقتی خبر شهادت فرزند به خانواده رسید همه بسیار متأثر و غمگین و با چشمانی پر از اشک او را بخاک سپردند ولی این خانواده مؤمن و مذهبی میدانستند که فرزندشان از امتحان الهی سربلند بیرون آمده و پروردگار آسمانها و زمین که مالک حقیقی تمام نعمت هاست این نعمت را از آنها باز پس گرفته است به همین دلیل سر به سجده شکر برآوردند و خداوند را سپاس گفتند. یکی ازدوستان و همرزمان شهید بزرگوار با نهایت غم و اندوه خاطرهای رابیان داشتند ایشان میگفتند: من و ابوالفضل هر دو از هیکلهای تنومند و درشتی برخوردار بودیم و هر دو عاشق شهادت در راه خدا بودیم به همین دلیل با یکدیگر شوخی میکردیم او به من میگفت که اگر تو شهید شوی بدلیل هیکل درشتی که تو داری قبری برای تو نیست که تو را خاک کنیم و من هم به شوخی به او همان را میگفتم و او میگفت که من این گونه نمیمیرم گوئی که به وی الهام شده باشد او میگفت دستها و پاها و تن من جدا خواهد بود و خاککردن هرکدام از آنها به تنهائی راحت خواهدبود ما آنروز این حرفها را به شوخی به یکدیگر میزدیم ولی وقتی ابوالفضل شهید شد و جنازه او آمد با تعجب فراوان دیدم که دست و پاها و بدن او همانطورکه خود گفته بود تکه تکه و جدا از یکدیگر است و در اثر همین مشاهده مدتی از خواب و خوراک بیزار شده بودم و به خاطراتی که باهم داشتیم و به حرفهای شیرین او فکر میکردم و با خود میگفتم بدون شک او فرشتهای بود که خداوند آینده زیبای او را به وضوح به او نشان داده بود. ابوالفضل را آنوقتی ها همه در محل می شناختند و حالا کمتر کسی است یک روز صبح آرام وبی صدا از کنارم رد شد سوار بر مرکب دل به سوی جبهه به جای مدرسه غروب برگشت و خبری از سرش نبود او هم مثل عباس (ع) دست هایش را در شلمچه جا گذاشته بود کجا بود نمی دانم کنار نحصر انفحه بود ؟یا لب نهر چو عجیبی ؟ دعای پدر پاهای قطع شده مستجاب شده بود ایکاش برای دلخوشی ما هم شده وصیت نامه ای نوشته بود او جا مانده محرم 61هجری بود و در کلاس پنجم برای همیشه به فرات پیوست . [ شنبه 91/7/22 ] [ دوست همکلاسی آسمانی ]
[ نظرات [] ]
حمید داودآبادی در خاطره خود میگوید: آقا در بین صحبت هایش فرمود: «تصویر شهیدی در اتاق من هست که بسیار زیباست و خیلی به آن علاقه دارم.» وقتی پرسیدم متعلق به کدام شهید است؟ ایشان فرمود که نامش را نمی دانم. اوایل بهمن ماه 1377 بود و بعد از ماه مبارک رمضان. همراه «مسعود ده نمکی» و فرزندانم سعید و مصطفی - که آن موقع هفت، هشت سال بیشتر نداشتند – خدمت مقام معظم رهبری بودیم. نماز جماعت مغرب و عشا در جمع کوچک مان به امامت آقا خوانده شد و آقا همان جا روی سجاده برگشت رو به ما و حال و احوال و گپ و گفت شروع شد. تازه نشریه شلمچه، به ضرب و زور «عطاالله مهاجرانی» وزیر ارشاد اصلاحات تعطیل و قلع و قمع شده بود. مسعود تقویم زیبایی را که در نوع خود در آن زمان بی نظیر بود، با خود آورده بود تا تقدیم آقا کند. سررسید جالب «یاد یاران» با تصاویر رنگی شهدا که در نوع خود اولین بود. آقا، سررسید را گذاشت جلویش و شروع کرد به تورق. برای هر کدام از شهدا که تصویرش را می دید، خاطره یا نکته ای می گفت. از شهید «سیدمجتبی هاشمی» که فرمود: «آقا سید برای خودش در آبادان حال و هوایی داشت.» تا شهید «عباس بابایی» که آقا خواب زیبایی را که چند شب قبل از آن شهید دیده بود، تعریف کرد. شهید «محمود کاوه» که آقا از آشنایی اش با خانواده آن عزیز در مشهد گفت و شهیدان دستواره که چند روز قبل از آن، به سر مزار آن سه برادر شهید رفته بود و ... هر کدام از تصاویر زیبا، احساس آقا را با خود همراه داشت. مثلا عکس شهید «علی اشمر» – قمرالاستشهادیین لبنان - برای آقا خاطره آخرین دیدار پدر آن شهید و برادر بزرگ تر او محمد را به همراه داشت، که حاج منیف گفته بود:«آقا، من حاضرم همین پسرم محمد را هم به راه اسلام و ولایت فدا کنم.» و آقا که بر پیشانی محمد بوسه زده بود؛ و چندی بعد، محمد اشمر در عملیات مقاومت جنوب لبنان، با گلوله صهیونیست ها که بر پیشانی اش نشست، به شهادت رسیده بود. از بقیه بگذریم. همه اینها را گفتم تا به این جا برسم. دقایقی بعد که صحبت ها درباره عظمت شهدا گل انداخته بود، آقا گفت: «حتما باید شما اون عکس رو ببینید.»سپس رو به میثم کرد و مجددا گفت: «شما برو اون عکس شهید رو از اطاق من بیار.»
تصویر شهید هادی ثناییمقدم دیدن این مطلب باعث شد تا این خاطره آقا را درباره شهید را ذکر کنم. مزار این شهید کجاست؟ چندی پیش در یکی از خبرگزاریها مطلبی پیرامون این شهید به همراه نامش منتشر شد که باعث گردید این تصویر این شهید از گمنامی در بیاید. هادی ثناییمقدم یازدهم تیرماه 1351 در شهرستان لنگرود به دنیا آمد. این نوجوان بسیجی روز 23 دیماه سال 1365 در منطقه عملیاتی «شلمچه» به شهادت رسید اما پیکرش هیچگاه بازنگشت. ظاهرا در گلزار شهدا، نمایشگاه عکسی از شهدای کشورمان برپا بوده است. مادر شهید ثناییمقدم به تصاویر شهدا نگاه میکند و به یک عکس خیره میشود و ناگهان فریاد میزند این هادی منه.... این هادی منه... .
[ دوشنبه 91/6/27 ] [ دوست همکلاسی آسمانی ]
[ نظرات [] ]
بسم الله الرحمن الرحیم [ یکشنبه 91/6/26 ] [ دوست همکلاسی آسمانی ]
[ نظرات [] ]
وصیتنامه شهید احمد آجرلو - فرمانده سپاه ناحیه کرج انا لله و انا الیه راجعون با تشکر احمد آجرلو 12-7-59 [ شنبه 91/6/11 ] [ دوست همکلاسی آسمانی ]
[ نظرات [] ]
بسم الله الرحمن الرحیم نام:ابوالفضل نام خانوادگی:متقی نام پدر:محمدحسن [ چهارشنبه 91/6/1 ] [ دوست همکلاسی آسمانی ]
[ نظرات [] ]
نام شهید: سید حسن کلانتر محلتولد: قم تاریخ تولد: 1348
[ دوشنبه 91/5/9 ] [ دوست همکلاسی آسمانی ]
[ نظرات [] ]
تاریخ تولد:1-1-1349
[ پنج شنبه 91/5/5 ] [ دوست همکلاسی آسمانی ]
[ نظرات [] ]
|
||
[تمامی حقوق طراحی گرافیک این سایت برای همکلاسی آسمانی محفوظ می باشد : همکلاسی آسمانی] [Website Themes By : asemany.ir] |